رسانه قطبنما: در دنیای کسب و کارهای نوپا، اصطلاحات استارتاپی بسیاری شکل گرفته و تعریف شدهاند؛ واژگان و اصطلاحاتی که دانستن آنها برای کارآفرینان و افرادی که قصد راهاندازی یک کسب و کار را دارد، بسیار مهم است. شما بهعنوان یک کارآفرین، در همه مراحل راهاندازی استارتاپ خود، از یافتن سرمایهگذار گرفته تا تعریف محصول، بازاریابی، طراحی وبسایت و حتی مرحله عمومی شدن کسب و کار، باید با اصطلاحات استارتاپی آشنا باشید.
کارآفرینان علاوه بر دانستن واژه نامه استارتاپی، باید تعریف و کارکرد هر اصطلاح را نیز بدانند تا در صورت نیاز، تسلط کافی بر آنها داشته باشند. در واقع درک و استفاده از اصطلاحات رایج استارتاپ، در عملکرد یک کسب و کار تاثیرگذار است. اگر قصد راهاندازی یک استارتاپ را دارید، صاحب یک کسب و کار هستید یا حتی به دنیای کسب و کارهای نوپا علاقهمندید، در ادامه این مطلب، با مهمترین واژگان و اصطلاحات رایج در استارت آپ ها آشنا شوید.
آنچه در این مطلب میخوانید:
اصطلاحات استارتاپی: کسب و کار
موسس یا بنیانگذار (Founder)
بنیانگذار فردی است که یک کسب و کار جدید را راهاندازی میکند. در واقع یک بنیانگذار، ایدهای را ارائه میدهد و آن را تبدیل به کسب و کار میکند.
همبنیانگذار (Co-Founders)
شخص یا اشخاصی که در راهاندازی یک کسب و کار شریک و همراه باشند، همبنیانگذار یا همبنیانگذاران نامیده میشوند.
کارآفرین (Entrepreneur)
در واژه نامه استارتاپی، کارآفرین فردی است که کسب و کاری جدید ایجاد و بیشتر خطرات را تحمل میکند و در نهایت، بیشتر سودها را از درآمدهای کسب و کار بهدست میآورد. کارآفرین معمولاً بهعنوان یک مبتکر، منبع ایده، محصول، خدمات و کسب و کار جدید شناخته میشود.
کارآفرینخواه (Wantrepreneur)
فردی که به طور مستمر در حال فکر و آرزوی شروع یک کسب و کار است؛ همانند یک کارآفرین عمل میکند ولی نمیتواند گامهای لازم برای تاسیس و اداره یک کسب و کار را بردارد.
اعتبارسنجی (Validation)
به فرآیند تعیین اینکه آیا یک ایده یا محصول، برای یک بازار هدف معین مناسب است یا خیر، اعتبارسنجی میگویند. در واقع اعتبارسنجی، فرآیندی برای اثبات وجود نیاز یا تقاضا برای یک محصول است. فرآیند اعتبارسنجی، اغلب شامل مجموعهای از اقدامات شامل مصاحبه با مشتریان یا افراد حاضر در بازار هدف است. این مرحله، تقریباً همیشه قبل از سرمایهگذاری قابلتوجه در یک محصول یا ایده انجام میشود.
مقیاسپذیری (Scalability)
مقیاسپذیری به ظرفیت یک استارتاپ برای افزایش تقاضای محصولات یا خدمات خود و سودآوری اشاره دارد. در واقع، مقیاسپذیری یک ویژگی است که نشان میدهد تا چه میزان یک سیستم میتواند در مقیاس بزرگتر بهصورت پایدار و مشابه گذشته فعالیت کند.
مقیاسپذیری یکی از شاخصهای اصلی برای موفقیت استارتاپ است؛ در واقع، هدف هر استارتاپ ایجاد یک مدل کسب و کار مقیاسپذیر است. یک استارتآپ زمانی مقیاسپذیر نامیده میشود که بتواند یک مدل کسب و کار تکرارپذیر ایجاد کند که نیازهای کاربران را در تمام ساعات شبانهروز پاسخ میدهد. مقیاسپذیری و مقرونبهصرفهبودن مدل کسب و کار معمولاً در مرحله کارایی استارتاپ آزمایش میشود.
دراگون (Dragon)
دراگون یا اژدها، استارتاپ نادری است که در یک دور سرمایهگذاری توانسته است بیش از یک میلیارد دلار سرمایه جذب کند. مثلا تاکسی اینترنتی اوبر (Uber) یک استارتاپ اژدها محسوب میشود.
یونیکورن (Unicorn)
یک استارتاپ تکشاخ یا یونیکورن، کسب و کاری است که خیلی زود به ارزش بالای ۱ میلیارد دلار رسیده و مانند اسب تکشاخ به یک افسانه تبدیل شده است. نام این اصطلاح، از اسبهای تکشاخ افسانهای و نادر گرفته شده است؛ چرا که استارتاپهای یونیکورن نیز در دنیا بسیار نادر هستند، اما رشد آنها رو به افزایش است.
چرخش (Pivot)
چرخش زمانی اتفاق میافتد که یک استارتآپ یک تغییر سریع و اساسی در مدل کسب و کار خود ایجاد کند. این Pivot میتواند در محصول یا خدمات یا حتی مخاطب هدف باشد. تغییرات کوچکتر و جزئیتر، تکرار (Iteration) نامیده میشود.
حداقل محصول قابل عرضه (MVP)
به محصول یا خدماتی که با حداقل ویژگیها به مشتریان و سرمایهگذاران ارائه میشود، حداقل محصول قابل عرضه یا Minimum Viable Product، به اختصار MVP میگویند. MVP اولین نسخه محصول است که فقط شامل ویژگیهای اصلی آن است و هدف آن آزمایش محصول قبل از ساخت نسخههای بعدی با ویژگیهای پیشرفتهتر است.
لین (Lean)
استارتاپ ناب یا لین، محصول را با سرعت بسیار و کمترین هزینه، تولید و آن را آزمایش میکند تا کیفیت آن را از طریق آزمون و خطا بهبود بخشد. هدف لین آن نیست که محصولی کاملاً توسعهیافته تولید کند که ممکن است مشتریان را جذب نکند. استارتاپ لین یک رویکرد علمی و سیستماتیک برای ایجاد و مدیریت استارتاپ ها ارائه میدهد و محصول مورد نظر را سریعتر به دست مشتریان میرساند. روش لین کمک میکند که چگونه یک استارتاپ را هدایت کنید و با حداکثر شتاب یک کسب و کار را توسعه دهید. لین یک رویکرد اصولی برای توسعه محصول جدید است.
چابکسازی (Agile)
اجایل یا چابکسازی یک روش مدیریت پروژه است. این روش، یک دستورالعمل خاص یا یک سند نیست؛ بلکه مجموعهای از گامهای کوچک بر اساس اصول و ارزشها است. سیستم اجایل، بر چرخههای تولید کوتاه تأکید میکند که امکان پیادهسازی و آزمایش سریع ایدهها را برای جمعآوری بازخورد و تصمیمگیری مبتنی بر دادهها فراهم میکند.
نرمافزار بهعنوان یک سرویس (SaaS)
امروزه، یکی از رایجترین مدلهای کسب و کارهای استارتاپی، نرمافزار بهعنوان یک سرویس (Software as a Service) یا بهاختصار SaaS است. SaaS یک راهکار نرمافزاری با استقرار روی وب است. از طریق SaaS، دیگر کاربر نیاز به نصب نرمافزار روی سیستم شخصی خود ندارد و تنها با دسترسی به اینترنت و یک مرورگر وب میتواند از آن بهره گیرد. مدل هزینهای این برنامهها معمولا بهشکل پرداخت حق اشتراک است. برخی از نمونههای SaaS که این روزها توسط کاربران استفاده میشود، میتوان به ابزارهای گوگل، سیستم CRM، رایانش ابری، نقشهها و تجزیهوتحلیلها، نرمافزارهای چت مجازی و… اشاره کرد.
پلتفرم بهعنوان یک سرویس (PaaS)
سکوی خدمات ابری یا پلتفرم بهعنوان خدمت (Platform as a Service) بهاختصار PaaS، مدلی در مبحث رایانش ابری است که در آن سرویسدهنده، امکانات سختافزاری و ابزارهای موردنیاز مشتریان برای استفاده از محصولات را فراهم میکند. در سرویسهای PaaS، توسعهدهندگان همه مواردی را که برای اجرای برنامه خود در سرور نیاز دارند، شامل زیرساخت و ابزارهای توسعه، در اختیار دارند.
خرید برای استخدام یا Acqui-Hire
یکی از اصطلاحات انگلیسی کسب و کار، Acqui-Hire است که از ترکیب دو کلمه Acquisition به معنی «مالکیت» و Hiring به معنی «استخدام» ایجاد شده و بهصورت تحتالفظی به معنی «خرید برای استخدام» است. هنگامی که برخی از شرکتها تصمیم میگیرند، شرکتها یا استارتآپهای کوچکتر را فقط به خاطر سرمایه انسانی (اعضای تیم)، خریداری کنند، واژه Acqui-Hire استفاده میشود. در واقع Acqui-Hire بهمعنای خرید یک شرکت کوچک و شکستخورده صرفا بهدلیل کارمندانش است. این اصطلاح استارتاپی، بهنوعی مانند به دست آوردن سرمایه فکری از یک تیم آماده و با استعداد است.
نسخه آلفا (Alpha Release)
آزمایش مداوم یک محصول برای موفقیت آن، یک امر حیاتی است؛ به همین دلیل تیمها قبل از انتشار نسخه اصلی آن، تستهای آلفا را بهصورت داخلی در مجموعه خود اجرا میکنند. در واقع نسخه آلفا، نسخهای آزمایشی از محصول است که مرحله تضمین کیفیت (QA) اولیه را پشت سر گذاشته، اما هنوز کامل نشده است و هیچ سند یا پشتیبانی ندارد.
نسخه بتا (Beta Release)
پس از انجام تستهای نسخه آلفا بهصورت داخلی، تستهای نسخه بتا آغاز میشود که شامل مشتریان یا کاربران بالقوه است. این کاربران، درباره محصول بازخورد ارائه میدهند و به تیم کمک میکنند تا قبل از راهاندازی کامل محصول، تغییرات لازم را ایجاد کنند.
توسعه کسب و کار (Business Development)
توسعه کسب و کار یک اصطلاح استارتاپی است که به ایدهها، ابتکارات و فعالیتهایی برای بهبود یک کسب و کار گفته میشود. در واقع، توسعه کسب و کار فرآیند اجرای استراتژیها و فرصتها در سراسر یک سازمان است که به رشد و افزایش درآمد آن منجر میشود. فرآیند توسعه کسب و کار، شامل پیگیری فرصتهایی برای کمک به رشد کسب و کار، شناسایی مشتریان بالقوه جدید و تبدیل سرنخ های بیشتر به مشتریان میشود.
بوم مدل کسب و کار (Business Model Canvas)
بوم مدل کسب و کار با نامهای بوم کسب و کار یا کانواس کسب و کار نیز شناخته میشود و برنامهای برای اجرای موفق مدل کسب و کار، شناخت منابع درآمد، مشتریان هدف، محصولات و جزئیات امور مالی است. بوم مدل کسب و کار، استراتژی و برنامهای است که به کسب و کارها کمک میکند چگونگی کسب درآمد خود را بیایند. در واقع، بوم مدل کسب و کار ابزاری برای تجسم و ارزیابی ایده یک کسب و کار است. این سند یک صفحهای، شامل ۹ بخش مختلف است که هر کدام نشاندهنده یکی از عناصر مختلف کسب و کار است.
رشد چوب هاکی (Hockey Stick Growth)
نمودار رشد چوب هاکی الگویی در نمودار خطی است که رشد ناگهانی و بسیار سریع را پس از یک دوره طولانی رشد خطی نشان میدهد. در این نمودار خطی نقاط دادهها به هم وصل و شبیه یک چوب هاکی میشود.
پیچ دک (Pitch Deck)
اگر استارتاپها بخواهند سرمایهگذاران را به خود جذب کند، به یک بستر قوی نیاز دارند؛ بستری که جنبههای کلیدی کسب و کار، از جمله محصول، بازار هدف و طرح کسب و کار را ارائه میدهد. در واژگان و اصطلاحات استارتاپی، به این بستر Pitch Deck میگوید که هدف آن ارائهای کوتاه، آموزنده و فریبنده از استارتاپ است.
فریمیوم (Freemium)
فریمیوم از ترکیب دو اصطلاح Premium و Free ساخته شده و بر پایه ارائه خدمات بهصورت رایگان است. مدل فریمیوم به ارائه نسخه محدود یک محصول یا خدمات به مشتریان بهصورت رایگان است که در صورت استفاده از گزینههای پیشرفتهتر شامل هزینه اضافه خواهد شد. این مدل، در میان بسیاری از استارتاپهای فناوریمحور و غولهای شبکههای اجتماعی مانند مثل لینکدین، یوتیوب و… محبوب است. با استفاده از روش فریمیوم میتوان دامنه کاربران را گسترش داد و در ادامه درآمد خوبی از پرداختهای کوچک آنها کسب کرد.
ارزش پیشنهادی (Value Proposition)
ارزش پیشنهادی عبارتی ساده و خلاصهای است که به مشتری میگوید که یک محصول یا خدمت چه مزایایی دارد و چرا مشتری باید آن را انتخاب کند. در واقع این اصطلاح استارتاپی، مزیتی را بیان میکند که مشتری با خرید آن محصول یا خدمت به دست میآورد. هر ارزش پیشنهادی باید برای حل یک مشکل مشتری، راهحلی ارائه دهد که نسبت به سایر رقبا بهتر است یا مزایای منحصربهفردی دارد. بزرگترین اشتباه استارتآپی که میتوانید بهعنوان یک مؤسس مرتکب شوید، سرمایهگذاری زمان، تلاش و سرمایه زیادی برای محصولی است که هیچکس به آن نیاز ندارد.
مزیت رقابتی (Competitive Advantage)
هنگامی که یک کسب و کار مزیتی برای مشتریان ایجاد میکند که رقبا توان آن را نداشته باشند، در واقع آن کسب و کار نسبت به رقبا مزیت رقابتی دارد. از سوی دیگر، مزیت رقابتی به عواملی اشاره دارد که به یک استارتاپ یا شرکت اجازه میدهد محصول یا خدمات خود را بهتر یا ارزانتر از رقبای خود تولید کند. این عوامل، به واحد تولیدی این امکان را میدهد که در مقایسه با رقبای خود در بازار، فروش یا حاشیه سود بیشتری ایجاد کند.
توسعه مشتری (Customer Development)
توسعه مشتری در واژگان و اصطلاحات استارتاپی رویکردی است برای درک اینکه مشتریان شما چه کسانی هستند و آیا محصولی که ایجاد میکنید نیازهای آنها را برآورده میکند یا خیر. در واقع توسعه مشتری، فرآیندی است که بر کشف و تایید نیازهای مشتریان، برآورده کردن نیاز و آزمایش روشهای صحیح استوار است.
بهطور کلی توسعه مشتری بر ۳ اصل:
- درک و شناخت مشکل و نیاز مشتری
- ایجاد و توسعه مدل فروش تکرارپذیر
- تحویل محصول بر اساس درخواست و تقاضای مشتری
تمرکز دارد.
تناسب محصول با بازار (Product-Market Fit)
همخوانی یا تناسب محصول با بازار (Product-Market Fit) بهاختصار PMF، معیاری برای تحقیقات بازار، ارزیابی رضایت مشتریان یا بازارسنجی محصول است. اساسا یک استارتاپ یا شرکت، زمانی به تناسب محصول با بازار دست خواهد یافت که هزینه جذب مشتری آن کمتر از ارزش طول عمر مشتری باشد. بهطور کلی، اگر متوسط تعداد مصرفکنندگان یک بازار هدف، به محصولی احتیاج یا به آن علاقه داشته باشند، آن محصول متناسب تلقی میشود. هرچقدر رقم PMF بیشتر باشد، مصرفکنندگان بیشتری میخواهند محصول یا خدمات یک کسب و کار را بخرند و مدت زمان بیشتری نیز به آن برند وفادار خواهند بود.
اصطلاحات استارتاپی: سرمایه گذاری
سرمایهگذار فرشته (Angel Investor)
سرمایهگذار فرشته که بهعنوان سرمایهگذار خصوصی یا سرمایهگذار اولیه نیز شناخته میشود، یکی از بهترین انواع سرمایهگذاران برای استارتاپها است. سرمایه گذار فرشته کسی است که اغلب اولین سرمایه را به یک استارتاپ میدهد. این فرد، به ایده یا راهحل استارت آپی اعتقاد دارد و در شروع کار برای کارآفرینان پشتوانه مالی فراهم میکند.
سرمایهگذاری خطرپذیر (Venture Capital)
سرمایهگذاری خطرپذیر به اختصار VC، بودجهای است که در استارتاپها یا کسب و کارهای کوچک با پتانسیل رشد بالا سرمایهگذاری میشود. این سرمایهگذاری اغلب، اما نه همیشه، در روزهای اولیه کار یک کسب و کار انجام میشوند؛ در واقع، قبل از اینکه کسب و کار محصول نهایی یا درآمد معنیداری داشته باشد. در سرمایهگذاری خطرپذیر، اگر استارتاپی شکست بخورد، سرمایهگذاران بازدهی سرمایهگذاری خود را دریافت نخواهند کرد، اما اگر استارتاپ موفق شود، سرمایهگذار خطرپذیر میتواند به سودآوری قابلتوجهی دست یابند. به همین دلیل، هدف سرمایهگذاری خطرپذیر، دریافت بازدهی بسیار بالایی برای شرکت سرمایه گذاری خطرپذیر است.
پیشنهاد «رسانه قطبنما»: فرمول جذب سرمایه برای استارت آپ (۵ راهکار)
سرمایه گذاری بذری (Seed Funding)
سرمایه گذاری بذری اولین سرمایه گذاری رسمی استارت آپ ها است و اغلب به سهام استارتاپ ها ارتباط دارد. این سرمایه معمولاً نشاندهنده اولین بودجه رسمی است که از طریق یک سرمایهگذاری تجاری یا شرکتی جمعآوری میشود. این مرحله همان طور که از اسمش مشخص است، بهعنوان بذری در نظر گرفته میشود که توسط آن شرکت قادر به رشد و شکوفایی خواهد بود. این سرمایه اولیه به استارتاپها کمک میکند تا برای اولین گامهای خود مانند انجام تحقیقات محصول، راهاندازی محصول، بازاریابی برای مخاطبان هدف و ایجاد مخاطب، سرمایه جذب کند. بدون سرمایه گذاری بذری، یک بنیانگذار نمیتواند تیمی را استخدام کند یا ایده خود را در بازار آزمایش کند.
سرمایه گذاری دور A
پس از آنکه یک کسب و کار از مرحله سرمایهگذاری بذری برای توسعه محصول و ایجاد پایگاه مشتریان استفاده میکند، زمان سرمایهگذاری دور سری A فرا میرسد. این سرمایه، اغلب برای گسترش محصولات یک شرکت، جذب مشتریان بیشتر و توسعه یک برنامه بلند مدت برای رشد و توسعه استارت آپ استفاده میشود. در دور سری A، انتظار میرود که استارتاپ ها برنامهای برای توسعه مدل کسب و کار خود داشته باشند و از بودجه جمعآوری شده برای افزایش درآمد استفاده کنند.
سرمایه گذاری دور B
سرمایه گذاری دور B معمولا برای توسعه کسب و کار و چگونگی دستیابی به مراحل بعدی رشد استارتاپ انجام میشود. در این مرحله، محصول یا خدمات کسب و کار به بازار عرضه شده است و سرمایهگذاری در آن برای توسعه بیشتر، رقابت با سایر فعالان در صنعت و برخورداری از سهم بازار بیشتر انجام میشود. سرمایه جمعآوری شده در این دور، اغلب صرف یک پایگاه مشتری مستقر با استخدام استعدادهای جدید و افزایش فروش، بازاریابی، توسعه فناوری و پشتیبانی مشتری میشود.
سرمایه گذاری دور C
سرمایه گذاری دور C برای استارت آپ های موفقی است که عملکرد بسیار خوبی دارند و آماده گسترش بازارهای جدید، تصاحب کسب و کارهای دیگر یا توسعه محصولات جدید هستند.
این سرمایه، بهمنظور کمک به افزایش فعالیتهای شرکت است تا بتواند در سریعترین زمان ممکن رشد کند. از آنجایی که سرمایهگذاری در این دور ریسک کمتری دارد، سرمایهگذاران جدیدی نیز وارد بازی میشوند.
جریان نقدی (Cash Flow)
جریان نقدی، مقدار خالص پول نقد یا مشابه پول نقد است که به یک کسب و کار وارد و از آن خارج میشود و بهعنوان معیاری برای سودآوری کسب و کار استفاده میشود. در واقع، جریان نقدی مبلغی است که پس از پرداخت هزینهها در کسب و کار باقی میماند و اغلب بهصورت ماهانه محاسبه میشود و درآمد و مخارج ماهانه معمول را نیز به حساب میآورد. جریان نقدی یکی از مهمترین مفاهیم مالی است که بنیانگذاران استارتآپ باید آن را درک کنند تا بتوانند از ورشکستگی جلوگیری کنند.
نرخ سوختن (Burn Rate)
نرخ سوختن میزان هزینهای است که یک استارتاپ در مراحل پیش از سوددهی اولیه خود خرج میکند تا تامینکننده نیازهای خود باشد. محاسبه نرخ سوختن، معمولا بر حسب بودجه هزینهشده در ماه انجام میشود. کلمه «سوختن» یا Burn در این اصطلاح استارتاپی، مترادفی برای جریان نقدی منفی است. علاوه بر آن، نرخ سوختن معیاری است برای اینکه یک شرکت با چه سرعتی از سرمایه سهامداران خود استفاده میکند. اگر سرمایه سهامداران تمام شود، شرکت یا باید شروع به سودآوری کند یا بودجه اضافه پیدا کند و یا تعطیل شود.
تامین مالی جمعی (Crowdfunding)
تامین مالی جمعی یک مدل تامین مالی جدید است که به کارآفرینان اجازه میدهد از گروه بزرگی از حامیان یا سرمایهگذاران فرشته، بودجه جمعآوری کنند؛ بدون اینکه لزوماً مسیر سرمایهگذاری خطرپذیر را طی کنند. این سرمایهگذاری روشی برای افزایش سرمایه از طریق تلاش جمعی دوستان، خانواده، مشتریان و سرمایهگذاران فردی است. این رویکرد، با تلاشهای جمعی گروه بزرگی از افراد، عمدتاً از طریق روشهای آنلاین مانند شبکههای اجتماعی و پلتفرمهای تامین مالی جمعی انجام میشود.
نرخ بازگشت سرمایه (ROI)
نرخ بازگشت سرمایه (Return On Investment) که به اختصار ROI نامیده میشود، نسبت سود حاصله به میزان هزینه و سرمایه پرداختشده، است. سرمایهگذاران از این معیار برای ارزیابی سرمایهگذاریهای خود و عملکرد آن در مقایسه با سرمایهگذاریهای دیگر بهره میگیرند. این شاخص در واقع، سود به دست آمده از یک سرمایهگذاری را نسبت به هزینه سرمایهگذاری شده میسنجد. هرچه این نسبت بزرگتر باشد، سود به دست آمده بیشتر است.
نرخ اجرا (Run Rate)
نرخ اجرا، عملکرد مالی یک شرکت است که از اطلاعات مالی جاری بهعنوان یک عامل پیشبینیکننده برای عملکرد آتی استفاده میکند. درنظر گرفتن نرخ اجرا در فرمولبندی برآوردهای عملکرد شرکتهایی که برای دورههای زمانی کوتاهی فعالیت داشتهاند، مفید است.
بوت استرپینگ (Bootstrapping)
در دیکشنری کارآفرینی، بوت استرپینگ وضعیتی را توصیف میکند که در آن یک کارآفرین، استارتاپ یا شرکتی را با سرمایه اندک و با تکیه بر بودجهای غیر از سرمایهگذاریهای خارجی راهاندازی میکند. به بیان دیگر، بوت استرپینگ یعنی فردی تلاش کند شرکتی را از طریق منابع مالی شخصی یا درآمدهای عملیاتی شرکت جدید تأسیس کند.
وستینگ (Vesting)
وستینگ یا اعطای سهام، برنامهای است که طی آن مالکیت سهام یک شرکت یا استارتاپ در طول زمان به افراد منتقل میشود. وستینگ معمولا برای سهام موسسان و کارکنان در نظر گرفته میشود. در واقع، وستینگ سهام به بنیانگذاران و کارکنان این فرصت را میدهد تا در طول زمان، مالکیت سهام شرکت را به دست آورند. در صورتی که این افراد، قبل از پایان این دوره مشخص استارتاپ را ترک کنند، مالکیت بخشی از سهام که معمولا متناسب با مدت زمان حضور آنها در استارتاپ است، به آنها منتقل میشود و باقیمانده سهام که هنوز واگذار نشده است، توسط شرکت بازخرید میشود.
صخره (Cliff)
صخره یا Cliff به مدت زمانی گفته میشود که باید طی شود تا کارمندان بتوانند درصدی از سهام خود را مطالبه کنند. از Cliff برای حفظ دارندگان سهام در استارتاپ، معمولاً برای حداقل یک سال، استفاده میشود. هر دو دوره واگذاری و Cliff به کارفرمایان کمک می کند تا علایق کارمندان را با عملکرد راه اندازی هماهنگ کنند.
شتابدهنده (Accelerator)
شتابدهنده از ابتدای کار استارتاپها یا مراحل پیشرفتهتر، آنها را تحت پوشش خود قرار میدهند و پس از مدتی، به تیمهایی که پتانسیل تبدیل شدن به یک استارتآپ موفق را دارند، کمک میکنند تا رشد کنند و به یک استارتاپ تبدیل شوند. در واقع، هنگام راهاندازی استارتاپها، شتابدهندهها میتوانند با ارائه فرصتهایی از جمله راهنمایی و جذب سرمایه در طول چند ماه، به استارتاپها کمک کنند تا ایده خود را پیاده کنند.
انکوباتورها (Incubators)
برخلاف شتابدهندهها، انکوباتورها تمایل دارند برنامههای مشاورهای بلندمدتی را به استارتاپها ارائه دهند که به آنها در مشاوره، ارتباطات و منابعی مانند فضای کار مشترک کمک میکند. شتابدهندهها بر سرعت و جذب سرمایه متمرکز هستند؛ در حالی که انکوباتورها معمولاً به استارتاپهایی که در مراحل اولیه قرار دارند، کمک میکنند و نقش مهمی در غلبه بر چالشهای آنها دارند.
اصطلاحات استارتاپی: طراحی
رابط کاربری (User Interface)
رابط کاربری یا واسط کاربری که اغلب بهاختصار UI نامیده میشود، عامل تعامل یک سیستم با کاربر است. در واقع UI نقطه تعامل و ارتباط انسان با کامپیوتر، یک وبسایت یا برنامه است. هدف از UI موثر، آسانکردن و شهودی کردن تجربه کاربر است و به حداقل تلاش کاربر برای دریافت حداکثر نتیجه دلخواه نیاز دارد. بهعنوان مثال، وقتی به یک وبسایت یا اپلیکیشن مراجعه میکنید، طراحی ظاهری، طراحی و محل قرارگیری منوها، دکمهها و… رابط کاربری به شمار میآید.
تجربه کاربری (User Experience)
تجربه کاربری که به اختصار UX نامیده میشود، به تجربهای اشاره دارد که کاربران هنگام استفاده از یک محصول، برنامه، سیستم یا خدمات تجربه میکنند. تجربه کاربری، اصطلاح استارتاپی گستردهای است که میتواند هر چیزی را شامل شود؛ از اینکه کاربر چگونه میتواند از محصول بهخوبی استفاده کند یا چقدر استفاده از آن آسان است. هر چه کاربر در تجربه اول استفاده از یک محصول یا خدمت، احساس بهتری داشته باشد، بیشتر به استفاده دوباره از آن محصول اقدام میکند و این یعنی، تجربه کاربری خوبی داشته است.
کاربردپذیری (Usability)
زیر چتر تجربه کاربری، کاربردپذیری است که درجه آسانی استفاده از رابط کاربری را تعیین میکند؛ در واقع کاربردپذیری تعیین میکند که از یک محصول میتوان بهطور موثر و کارآمد استفاده کرد؛ بهطوری که به کاربران امکان میدهد تا به نتیجه دلخواه خود با حداکثر ظرفیت دست یابند. بهعنوان مثال، در محیط وب در وب، کاربردپذیری یک شرط اساسی است. اگر استفاده از یک وبسایت دشوار باشد، کاربر بهراحتی از آن صرف نظر میکند یا اگر صفحه اصلی نتواند به هدف اصلی کاربرد پاسخ دهد، کاربر سردرگم میشود و سایت را ترک میکند.
طراحی تعامل (Interaction Design)
طراحی تعامل یکی از اجزای مهم در تجربه کاربری (UX) است؛ در واقع به طراحی رابطه بین کاربران و محصولات، طراحی تعاملی گفته میشود. این نوع طراحی، اغلب ریشه در طراحی گرافیکی و وب دارد؛ اما به غیر از آن، وظیفه طراحی همه اجزای یک صفحهنمایش، بر عهده یک طراح تعاملی است. این اجزا، شامل اعمالی نظیر حرکات کاربران در صفحه نمایش، کلیک، تایپ و… است. در واقع، وظیفه فراهم کردن یک محیط برای ایجاد ارتباط و تعامل کاربر در یک برنامه یا وبسایت بر عهده طراحان تعاملی است.
وایر فریم (Wireframe)
وایرفریم، یک نقشه دو بعدی از محصول (وبسایت یا اپلیکیشن) است که اسکلت و ساختار اصلی آن را بهصورت ساده و با جزئیات بصری محدود نمایش میدهد. از این اسکلت بهعنوان نقشه راه برای طراحی استفاده میشود؛ همچنین وایرفریم یک گام مهم در اطمینان یافتن از نتیجه موردانتظار بین اعضای تیم در یک استارتاپ است.
بدانید تا بمانید!
دانستن و درک واژگان و اصطلاحات استارتاپی، کمک میکند که هنگام راهاندازی یک کسب و کار آمادگی بیشتری داشته باشید؛ اما تنها در شروع مسیر کارآفرینی آشنایی با اصطلاحات کسب و کار مهم نیست، بلکه در طول مسیر نیز برای بقا و رقابت با سایر استارتاپها، باید تسلط کافی بر این موارد داشته باشید.
پیشنهاد «رسانه قطبنما»: