رسانه قطبنما: در یادداشتی به قلم فرزانه ابراهیمزاده، پژوهشگر تاریخ و روزنامهنگار، در روزنامه پیام ما که روز ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۲ به مناسب روز خلیج فارس نوشته شده آمده است:
«من پارسی هستم از پارس، مصر را گرفتم و فرمان کندن این کانال را دادم تا رود نیل را به دریای پارس ببرم. آنگاه این کانال کنده شد آنگونه که من دستور دادم و کشتی ها آمدند به مصر به طریق این کانال به سوی دریای پارسی آنطور که مرا میل بود.» به نظر میرسد زمانی که داریوش اول هخامنشی در ابتدای آبراهی که از مصر به سمت دریای پارس ایستاده بود و داشت کتیبه مشهورش را به کاتب دیکته میکرد، عمدی داشت تا نام «دریای پارس» را ثبت کند. شاید شهودی به او میگفت ممکن است همین کتیبه دوهزار و پانصد و اندی سال بعد از او، زمان که یک انگلیسی نظامی به اسم چارلز بلگریو برای تثبیت حضور کشورش در این منطقه نامش را تحریف میکند، سندی باشد بر پارسی بودن این آبراهه که امروز در همه نقشههای رسمی جهان به یک نام میشناسند: خلیج فارس بدون یک کلام پسوند و پیشوند و با همه تلاشهایی که در این سالها برای مخدوش کردن این نام رخ داده است. تلاشهایی که ریشه در سیاستی معروف برای حاکمیت بر این منطقه داشت و این شاخابه را محلی برای نزاع میان بهرهبرداران اصلی آن قرار میداد. سیاستی که بدون نگاه داییجان ناپلئونی به استناد نام طراح آن، کار انگلیسیها بود. در بیست و هشت سالگی نامگذاری دهم اردیبهشت به اسم خلیج فارس تاریخ این تحریف را با هم مرور میکنیم.
از دوآلبوکرک تا بلگریو
در میان نام کسانی که در خلیج فارس سابقه اشغال و استعمارگری دارند، دو نام بیشتر از بقیه به چشم میخورد؛ آلفونسو دو آلبوکرک دریانورد پرتغالی که در سال ۱۵۰۷ میلادی در زمان شاه اسماعیل صفوی، به خلیج فارس حمله کرد و با گرفتن جزیره هرمز و بعدتر گمبرون و قشم، حکومت و نظارت پادشاهی ایران را بر آن محدود کرد و پرتغالیها را در خلیج فارس برای ۱۱۶ سال حاکم کرد؛ اشغالگرانی که در نهایت سیام آوریل ۱۶۲۲ میلادی برابر با ۱۰ اردیبهشت ۱۰۰۱ خورشیدی، با حمله امامقلیخان سردار مشهور ایرانی در دوران شاه عباس صفوی، از خلیج فارس بیرون رفتند و هرمز و گمبرون آزاد شدند و به بهانه همین آزادی هم نام گمبرون به بندر عباس تغییر نام داد.
حمله امام قلیخان و سپاهش برای آزادی خلیج فارس، هرچند شجاعانه و در نوع خود یکی از مهمترین نبردهای نظامی ایران بود، اما پای نیروی دریایی و نظامی کشوری را به خلیج فارس باز کرد که برای سیصد و پنجاه و چند سال، چتر خود را بر این آبراهه انداخت و آن نیروی نظامی متعلق به کشوری بود که نامش با استعمار گره خورده است: بریتانیای کبیر. ارتش صفوی برای قدرتمند شدن و بیرون کردن پرتغالیها از نیروی نظامی کمپانی هند شرقی و کشتیهای جنگی انگلیسی به فرماندهی کلنل بلایت، کمک گرفت. این کمک آغازی بود برای حضور نظامی بریتانیا در آبهای خلیج فارس. در قراردادی که میان ایرانیها و کمپانی هند شرقی بسته شد آمده بود: «ایران در برابر این کمک بریتانیا متعهد میشود تا کالاهای تجاری آن کشور از گمرک معاف شوند. بریتانیا هم در قبال این کمک، دست رقیب پرتغالی را از منطقه کوتاه میکند.»
اما انگلیسیها که تازه، در مهمترین مستعمره خود یعنی هندوستان مستقر شده بودند، از چند سال گذشته میدانستد که این آبراهه، مهمترین کلید رسیدن به هند است و اگر کشوری قصد گرفتن آن را داشته باشد، بهترین راه حمله به آن، گذشتن از خلیج فارس و ایران است. پس برای این که راه خطر بر مستعمره خود را ببندند، تصمیم گرفتند تا نیروی نظامی خود را به صورت آرام و نامحسوس در این منطقه، به ویژه آبراه مهم دستیابی اروپا به اقیانوس هند، را ببندند. نقطه قوت انگلیسیها در این سالها، نیروی دریایی آنها بود. این نیروی دریایی بود که توانسته بود آفتاب را در سرزمینهایشان بیغروب کند.
پس استقرار در خلیج فارس، میتوانست آنها را برای حفظ هند، بیشتر از سرزمین خشک ایران کمک کند. اما هرچه زمان بیشتر میگذشت، انگلیسیها به این نتیجه میرسیدند که باقی ماندن در خلیج فارس نیازهایی دارد که آنها نمیتوانند از آن چشمپوشی کنند. مهمترین نیاز، قدرتمند بودن خودشان در دریا و ضعیف نگهداشتن کشورهای اطراف بود. در میان کشورهایی که در حاشیه خلیج فارس قرارداشتند ایران مهمترین کشور بود و بیشترین مرز را با آن داشت. اما به جز ایران، سایر بهرهبرداران این آبراهه عربزبان بودند و در مقابل، ایرانیهای شیعه اکثریت بودند. این جا بود که سیاست معروف انگلیسیها که «تفرقه بیانداز و حکومت کن» به کارشان آمد و تصمیم گرفتند با تفرقه انداختن میان مردمان خلیج فارس، آنها را در همراهی نیروی خارجی که حمایتش را از آنها دریغ نمیکند، استفاده کنند. قدم اول، به وجود آوردن حکومتها و مذاهب تازه در منطقه بود. وهابیت یکی از مهمترین این مذاهب بود. اما با کشف نفت در ایران و عراق و کشورهای حاشیه خلیج فارس حالا اهمیت منطقه بالاتر رفته بود و انگلیسیها نمیتوانستد با سلاح دین این کشورها را بیش از پیش در مقابل هم قرار دهند. پس دست روی مهمترین دارایی آنها یعنی خلیج فارس گذاشتند و با ایجاد اختلاف بر سر آن، این کشورها را در مقابل هم قراردادند. این جا بود که نام دومین فرد این فهرست به میان میآید: «سر چارلز دارلیمپل بلگریو».
دریای پارسی یا ساحل دزدان دریایی
چارلز بلگریو نجیبزاده نظامی انگلیسی بود که از سال ۱۹۲۶ تا ۱۹۵۷ میلادی، به مدت سیویکسال، کارگزار پادشاهی بریتانیا در خلیج فارس و مستقر در بحرین بود. او به خوبی زبان و فرهنگ عربی و فارسی را بلد بود و عملا راه دستیابی ایرانیان به بحرین را بسته بود. او میدانست که برای تسلط بیشتر انگلیسیها به ذخایر زیرزمینی، بهخصوص نفت و گاز، این منطقه باید اختلاف میان همسایگان این منطقه را بیشتر کند تا همیشه نیاز به نیرویی خارجی در آن جا احساس شود. این بلگریو بود که تفکر استقلال بحرین و همچنین الحاق سه جزیره تنب کوچک و بزرگ و ابوموسی به امارات را مطرح کرد. او در طول سی و یکسالی که در بحرین بود، راه اعتراض ایران برای دستیابی به استان چهاردهم را بست.
او در جدایی بحرین به ایران تلاش زیادی کرد و در نهایت نیز، به هدف خود رسید. بلگریو در سال ۱۹۶۶ میلادی، بعد از پایان ماموریتش در خلیج فارس، کتابی به اسم «ساحل دزدان دریایی» منتشر کرد. او این کتاب را با این جمله آغاز کرد: «خلیجفارس که عربها آن را خلیج عربی گویند…» این جملهای بود که اعراب به آن استناد کردند و نام این آبراهه را به صلاحدید خود تغییر داند. این تغییر، در حالی اتفاق میافتاد که از گذشته دور دریای عرب و یا خلیج عربی در جغرافیای منطقه وجود داشت. براساس سوابق تاریخی، سراسر مرز غربی عربستان و مرز شمالشرقی حبشه و مشرق سودان و مصر، (بین بابالمندب و تنگه سوئز) به موازات خلیجفارس دریایی است که امروز آن را دریای سرخ یا بحر احمر مینامند. این دریای خلیجگونه، سابقا خلیج عربی نامیده میشد؛ چنانکه هکاتایوس ملطی که از دانشمندان بنام زمانهای قدیم بوده و پدر جغرافیا لقب داشته، در نقشههایی که با بینایی و دانایی تمام از دنیای شناختهشده در زمان خویش کشیده، از بحر احمر امروز یا دریای قلزم با نام خلیج عربی یاد کرده است.
جمال عبدالناصر که چند سال پیش از آن، در زمان جنگهای اول اعراب و اسرائیل گفته بود: «اتحاد اعراب «من بحر الاطلسی حتی خلیج الفارسی» است – یعنی از اقیانوس اطلس تا خلیج فارس- و این جمله بعدها شعر حماسی اعراب شد و آن را به این شکل میخواندند: «من بحر الاطلسی حتی خلیج الفارسی، الله، الله، الله اکبر». یک دفعه از خلیج عربی نام برد و گفت که نیروهایش را به آن جا میبرد؛ کاری که هدف بلگریو و انگلیسیها را برای ایجاد تفرقه میان ساکنان خلیج فارس محقق میکرد.
اما ایران در برابر این نامگذاری ساکت نبود و با استناد به تاریخ طولانی خلیج فارس در سازمان ملل، این آبراهه را به نام دریای پارسی یا خلیج فارس ثبت کرد. اما تخم نفاقی که بلگریوی انگلیسی کاشت هر چند سال یک بار از میان شاخابه ایرانی سر در میآورد و بر تفرقه میان ایرانیها و اعراب اطراف آن بالا میگیرد تا نیروهای نظامی خارجی به راحتی در این جا حضور پیدا کنند و البته، اسلحه بیشتری در این منطقه به فروش برسد. اما با این همه، تا هزار سال دیگر همانگونه که همه جغرافیدانان بزرگ جهان نوشتند، نام دریای پارسی یا سینوس پرسیکوس استرابون روی این آبراه خواهد ماند.
اخبار میراث فرهنگی را در «رسانه قطبنما» دنبال کنید.